افسونگر شرقی | ||
|
رومیو و ژولیت این دو دلداده از?خاندان هستند که سالها با هم دشمن بودند .وقتی رومیو و ژولیت دلباخته هم میشوند به طور مخفیانه ازدواج میکنند اما با کشته شدن دوتن از افراد ?خاندان رومیو تبعید میشود و پدر بی خبر ژولیت وسایل عروسی اورا با شخصی دیگر فراهم میکند . ژولیت به کمک یک راهب دارویی مینوشد وبه خواب میرود تا رومیو بازگردد واو را ببرد اما رومیو که فکر میکرد ژولیت مرده لبهای اورا میبوسد وبا خوردن زهر خود را میکشد همان موقع ژولیت بیدار میشود وبا دیدن رومیو اونیز خودرا میگشد! [ سه شنبه 88/12/25 ] [ 7:10 صبح ] [ شبانه ]
[ نظرات () ]
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین » را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحملرنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند . راوی پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟ [ دوشنبه 88/12/24 ] [ 3:31 عصر ] [ شبانه ]
[ نظرات () ]
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد . [ دوشنبه 88/12/24 ] [ 3:26 عصر ] [ شبانه ]
[ نظرات () ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |