افسونگر شرقی | ||
|
نویار بر شاخه ای از بوته ی وجودم چون غنچه روییدی جلوه گریت را تبریک گفتم. حس کردم با تاری که دوست داری پیام قلبم را به تو برسانم. از دلم تاری ریخته تا به تو تقدیم دارم. اما افسوس که با یک نگاه قهر امیز شکست حال هم تار شکسته ی دلم را به تو می دهم نه ز مهر نور بینم نه ز ماه روشنایی همه روز روز هجران همه شب شب جدایی نمی توانم انچه که از مهربانی ها یی که نسبت به من نمودی با دیگران سخن نگویم. عقده ای کنده در گلو دارم بپاس مهربانی هایم با محبت ان را نابود کن. .............. سجاده ی عشق بوی ایمان دارد این طاقچه بوی قران دارد ای دوست مگیر درد هجران از من این درد همیشه بوی درمان دارد مادرم ... در چهره ی تو مهر و صفا موج می زند ای شهره در وفا و صفا می پرستمت در هم شکسته چهره ی تو معبد خداست ای بارگاه قدس خدای می پرستمت مهربان تر- فدا کار تر- جانفشان تر- با وفا تر- مظلوم ترو ستمدیده تر از او را نمی شناسم. (مقدس ترین کلمه را بدو نسبت داده اند.)
[ دوشنبه 88/1/24 ] [ 10:31 صبح ] [ شبانه ]
[ نظرات () ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |