افسونگر شرقی | ||
|
خدایا.... آن کسی را که از جانم بیشتر دوستش دارم از هر گونه گزند محفوظش بدار آن کسی که من دوستش دارم چشمانش به اندازه یک دنیا زیباست مهربانیش به اندازه دریاست لطافتش به اندازه گلهاست الهه زیبایی من است تمامی ذرات وجودی من است تمامی لحظات زندگی من است ذره ذره تمامی روح من است مهربانیش قابل توصیف نیست دوست داشتنش قابل توصیف نیست [ سه شنبه 89/7/13 ] [ 12:54 صبح ] [ شبانه ]
[ نظرات () ]
وقتی در آغوشم گرفتمت، لرزشت رو احساس می کردم حس می کردم که قلبت چقدر تند میزد … ما در این اتاق شلوغ، تنها بودیم. امشب داره اینجا اتفاقی میافته اتفاقی که هیچ وقت نباید می افتاد: شور عشق، مثل شعله ی آتش، از وجود من و تو زبانه می کشید و این اتفاقی بود که نباید می افتاد. و من آتش رو روی آب میدیدم. تو چشمات انعکاس نور آتش رو میدیدم و تازیانه ی این آتش? من رو آب میکرد … آتشی که از وجود هردومون سر می کشید. و من می دونستم که نمیتونم جلوی درخشش اون رو تو چشمات، بگیرم. … اینجا یه دریاچه ی پیر هست خیلی بالاتر از نگرانی های دنیا. من می تونم اینجاُ تورو برای زمان زیادی دوست داشته باشم شاید برای همیشه. ما اینجا می تونیم عمیق ترین و ژرف ترین رازها و احساس های خودمون رو بفهمیم. و اجازه بدیم روحمون آزادانه پرواز کنه. تا زمان سپیده دم? تا زمانی که خورشید بر فراز این دریاچه ی پیر? به پرواز در بیاد. مثل آتش روی آب? بسوزه. و من دوباره میتونم درخشش رو تو چشمات ببینم. ولی این بار هم نمیتونم جلوی این درخشش رو بگیرم. چون من سوختم? و حالا نوبت سوختن روح منه … [ یکشنبه 89/7/11 ] [ 12:18 عصر ] [ شبانه ]
[ نظرات () ]
من دیدم حال کردم شما هم ببینید... نطر بدین..... چه خلاقانه....
[ یکشنبه 89/7/11 ] [ 12:12 عصر ] [ شبانه ]
[ نظرات () ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |